فرش شویی یا فنگ شویی!؟
بالاخره سه شنبه این هفته بعد از حدود چهار سال فرش ها رو دادیم شسته کنن .. دیگه کارشون از شامپو فرش و این حرفا گذشته بود از بس هم که این پسرک همه جا رو آبیاری نموده بود دیگه حتی با صندل هم بدم میومد راه برم روشون .. سه چهار بار اول تشت و پارچ آب اوردم و به تنهایی هی ابکشون کردم (این از معدود کاراییه که آقای همسر هیچ گونه کمکی درش نمی کنه ) .. بگذریم که از کت و کول افتادم و پسرک که خودش دست گل به اب داده بود تازه گیر داده بود که پارچو بده من اب بریزم و گریه و فغان و .. بدتر ازون این بود که فرشه توی این آب و هوا اصلا خیال خشک شدن نداشت و بوی گند تمام خونه رو برداشته بود و از بس هم که خشک نمی شد اون تیکه از فرش اصلا رنگش عوض شده بود یه وضعی اصن !!
خلاصه هی مترصد این بودیم که پروسه پوشک تموم بشه و خیالم از بابت پسرک راحت بشه بعد زنگ بزنم قالیشویی .. بعدم هی هوا بارونی بود دلم نمی اومد توی بارون ..
تااینکه بالاخره افتاب شد و یه روز دلو زدم به دریا و زنگیدیم و آقای قالیشویی هم عصری اومد و فرشا رو برد ..
و اما واکنش پارسا .. اولش که شنید قراره فرشامونو بدیم بشورن کلی الم شنگه به پا کرد و گریه اشک که نه آقاهه نیاد فرشامون نبره.. باباجان می شورن میارن .. نه نمی شه که بی فرش باشیم ..
بهش گفتم عوضش اینجاها خالی می شه و تو می تونی روی سرامیک ماشین و سه چرخه تو سوار شی ببینی که چقدر راحت تر و تند تند می تونی راه بری .. بااین حرف نظرش کلا عوض شد و هی می گفت چرا پس آقاهه نمیاد فرشامونو ببره .؟؟
آقاهه که اومد و چادر بسر ایستاده بودم که کارش تموم شه اونم زودی رفت کلاهشو گذاشت سرشو مشغول بازی شد .. بعد از رفتن آقاهه می گه مامان اخه منم باید کلاهمو بذارم که موهام پیدا نباشه !!!!!!!!!
مدل بی فرش خونمون خیلی باحاله . صدا می پیچه .. همه جا سفید و خنکه و با قالیچه قرمزی که وسط هال گذاشتیم خیلی جذاب شده .. پسرک روی سرامیک ها با ماشینش ویراژ می ده و کیف می کنه .. منم بهانه ای دستم اومده که بیفتم به جون خونه و کمد ها ..یعنی دیوونه نظافت زیر بنایی ام .. یه جایی رو بریزم بیرون دوباره مرتب کنم کلی هم ضایعات و دورریز از توش در بیارم .. سرامیک ها رو هم عین دوست ایکیو سان نشستم و سابیدم .. بالش های مبل رو هم بردیم توی حمام با پارسا شستیم دوتاشو دیگه دیدیم خیلی سخته بقیو رو بیخیال شدیم .. کتابخونه رو ریختم بیرون و مرتبش کردم .. ازون جایی که عادت داریم هی کتاب ورداریم اما چون سرجاش گذاشتن دقت و حوصله می خواد همه رو روی هم تلنبار می کنیم و بعد از مدتی کتابخونمون شروع به سر ریز کتاب می کنه یعنی مثل کمد آقای گوفی می شه درشو باز کنی شرررررررررررررررر کتابا می ریزن روت ..
دیدین ادم موقع مرتب کردن کتابخونه یهو چقدر کتاب خوب واسه خوندن پیدا می کنه که اصلا یادش نبوده که اینا رو داره ؟ در همین راستا کتاب "فنگ شویی" رو یافتم که اصلا حتی یادم نمیاد کی و کجا خریدمش فقط یادمه لاش رو هم باز نکردم تا حالا .. و یه سری کتاب داستان و روانشناسی که همه رو گذاشتم دم دست که نمی دونم کی بخونم .. اگر از کتاب فنگ شویی خوشم اومد خلاصه به درد بخوری ازش رو اینجا می نویسم باشد که به درد کسی بخورد ..
همون یکی دوصفحه اولش رو که خوندم کلی خرج تراشیدم واسه آقای همسر .. یک گلدون خالی داریم که تصمیم دارم براش گل مصنوعی بگیرم به زودی و یک تابلو برای دیوار هال ..راستش دلم ازین تابلو سه تیکه ها م یخواد و بیشتر هم دلم می خواد خودم درستش کنم اما هیچی دربارشون نمی دونم کسی می دونه ؟
در ادامه همون راستا ماشینو ورداشتیم و منو پارسا با هدف خریدن این کشوهای پلاستیکی دلاسا رفتیم درمانگاه دنبال آقای همسر .. ایشون رو برداشتیم و رفتیم همون کشویی که می خواستیمو خریدیم و تا اوردیم خونه سریع با کمک پارسا تمیزش کردم و سی دی ها رو که به بدبختی اینور و اونور جا داده بودم توش جاسازی کردم و اون وسط هم کلی سی دی بی مصرف دور ریخته شد ..سی دی هام جا پیدا کردن و سر و سامون گرفتن .. هنوز یک کشو خالی هم برام مونده که براش برنامه دارم !
امروز هم که بعد از مدت ها خورشید خانم منت گذاشت و رویی هم به ما نشون داد قولمون رو به پارسا عملی کردیم و رفتیم دریا و حسابی بازی کرد و الان هم خوابه ..
فعلا داریم در خونه بی فرش کیف می کنیم و از تفاوت و تنوع لذت می بریم . فکر کنم فردا بیارن فرشا رو !!