رو
گریه می کردی و خودت را به من می چسباندی .. پدر که ملامت را توی چشمهایش می دیدم امد که تورا از دست این مادر افسار گسیخته نجات بدهد .. از دست سرکوفت های من که تمامی نداشت وسط گریه های بی امان تو .. اما دست های پدر را پس زدی .. جیغ زدی که برود و من را با تو تنها بگذارد .. به دور شدنش هم راضی نشدی و خواستی که اصلا توی اتاقی که من و تو هستیم نباشد .. با ان نگاه های اشک الود و التماس امیزت تیر میزدی توی چشمهای عصبانی من .. کورم کردی پسر ..
از دست من به من پناه اورده بودی و این عجیب حسی بود .. دیوانه ام کردی .. دیوانه ی مرامت شدم .. یاد هارب منک الیک افتادم .. عجب بد خدایی هستم من برای تو فرشته ی کوچک ..
همدیگر را بغل کردیم و بالاخره هردو آرام گرفتیم .. گریه های تو و تلاطم قلب من .. حالا تو خوابیدی و من کنارت نشستم و گریه می کنم .. کاش تو هم نوازشم می کردی آرامم می کردی .. توی این هجوم پریشانی که وجودم را می لرزاند و پدر هم با بی اعتنائیش انگار می خواهد تنبیهم کند کاش تو با ان دستهای کوچکت نازم می کردی .. مثل امروز که دستم خورد به کنار صندلی و بی اختیار گفتم آخ و تو از سر بازی خودت را رساندی ناز و بوس کردی و پرسیدی خوب شد؟ و مطمئن که شدی رفتی دوباره سر بازیت ..
پسرکم .. خوب می دانم که بد مادری هستم برای تو .. کاش به بزرگی قلب کوچکت ببخشیم .. کاش بدیهایم یادت نماند ..کاش بدانی که الان که می نویسم اشک پشیمانی و درماندگی روبرویم را تار کرده ..
خدایا تو که می دانستی من عرضه ندارم مادر باشم برای یکی از فرشته های تو .. تو که از کوچکی ظرف لیاقتم خبر داشتی .. تو که می دانی اینکه الان دندانک فرشته ام موقع غذا خوردن درد می گیرد و به گریه می افتد تقصیر نادانی و اهمال من است .. دیدی که اگر دو ثانیه زودتر کنارش بودم شاید الان روی پیشانیش جای قرمز رنگ یک زخم نبود .. می بینی و می دانستی که لیاقتش را ندارم .. چگونه به من اعتماد کردی و چنین فرشته ای را به من سپردی ؟
کمکم کن که فرشته ات را نیازارم .. کمکم کن که از من دلخوش باشد .. کمکم کن تنهایی نمی توانم .. خودت که دیدی
لالایی
دیگه نا ندارم ساکت می شم و هی هم چرتم می بره ..
خودش شروع می کنه واسه خودش می خونه .. طوری که من وسطش از زور خنده چرتم پرید
کفش یایا .. ماشین بابا یایا ... دَدَ یایا .. کوه بلند یایا .. تززیون یایا .. کامپیتر یایا .. رسوران آبو یایا ... صندلی یایا .. موتور پارسا یایا .. گوشت یایا .. زبون یایا .. مسکام (مسواک) آبی یایا .. پیشیا یایا .. خرسه یایا.. عسل یایا .. مَرده یایا.. ابر سیاه یایا .. باد یایا
تقریبا کل روزشو دوره کرد و خوابید بالاخره !
کاچی .. و هوای خوب
اول بگم که اینجا هوا هوای بهشته .. تا آفتاب گرم تیر ماه برنگشته و رفته مهمونی بدوئین بیاین یه کم نفس بکشین توی این هوای خنک بارونی .. درست شیبه رویاهاست .. شبها با صدای نرم بارون می خوابیم صبح هم با بوی خیس طراوت زمین بارون خورده و صدای چلچله ها بیدار می شیم باد خنک هم هی فوت می کنه به پرده هامون و تا وسط هال میان .. خلاصه هوا شبیه همه چی هست غیر از 13 تیرماه !!
توی این مدت که ننوشتم پسرکمون 21 ماهش هم تمام شد .. حالا دیگه مثل خودمون حرف می زنه .. دوست داره تا می تونه جمله های بلند تر بگه ... عاشق کلمه ها و فعل های اشتباهی بچه ها توی این سن هستم اما این وروجک کمتر اشتباه می کنه .. عاشق کتابه و اکثر کتاباشو باهم از حفظ می خونیم .. گاهی که با خودش بازی می کنه می بینم کتابی رو ور می داره و تیکه تیکه هایی که یادش میاد رو توی هر صفحه خودش می خونه
آقاهه یه کیسه آورد
کوکویی (کاکلی همون مرغ معروف فلفلی هستن ) رو گفرت (گرفت ) و برد (اینم کشیده بخونین )
بعد ففیی داد زد(اینجا عین فلفلیه توی کتاب دستاشو می ذاره دو طرف دهنش و ادای داد زدن در میاره )آهای مرغ کوکویی کجایییییییییی؟اما نئومد (اما جواب نیومد )
دلم می خواد من بشینم اون برام کتاب بخونه !
یه مدته علاقه زیادی به عکس برگردون چسبوندن داره منم کلی دارم تو خونه هی بهش می دم می بره اینور اونور می چسبونه بعد باز می کنه باز یه جای دیگه می چسبونه و اینقدر اینکارو می کنه که از چسبش دیگه چیزی نمی مونه بعد میاره می ده به من می گه خباب شد ایکی دیگه بده
دیروز داشتن طبق معمول هرروز که باباش از سر کار میاد خونه فوتبال بازی می کردن (فوتبالشون هم یه مدل خنده داریه که هی خودشونو می اندازن زمین و قل قل می خورن و غش غش می خندن ) بعد به باباش می گه بابا اینکارو نکن اینکارو نکن .. حالا کدوم کارو میگفت و این جمله رو کی یاد گرفته بود نمی دونم
خدایا شکرت
..
یکی از دوستای گلم می خواست بدونه که کاچی چطوریه ؟ توی خونه ما خیلی طرفدار داره و وقتی که درست می کنم انقدر نمی مونه که توی ظرف خالی کنم .. گاهی هم به خودم چیزی نمی رسه همه رو پدر و پسر می خورن و کیفش به من می رسه
ارد بو داده دو قاشق غذا خوری - کره پنجاه گرم یا اگر خواستین بیشتر - شکر به اندازه آردتون باشه خوبه- پودر زعفرون هم هر قدر دوست دارین رنگ بده
ارد و کره رو باهم تفت بدید و خوب که مخلوط شدن و یه تفتی خوردن یک لیوان بهش اب اضافه کنید اگر دیدید یک لیوان کمه می تونید به میزانی که دوست دارید کاچی شل باشه بیشتر اب بریزید .. بعد هم بزیند تا یک دست بشه و شکر و زعفرون رو هم بریزید و هم بزنید هروقت به غلطت دلخواهتون رسید از روی شعله بردارید .. شعله هم نباید زیاد باشه می سوزه ..
من ارد بوداده توی یخچال دارم و از همون استفاده می کنم حتما اول ارد رو به تنهایی روی شعله حرارت بدین یه مدتی چون حتما باید ارد یه مدتی بوداده بشه تا بقول قدیمی ها خامی اون گرفته بشه اما قهوه ای و سیاه نشه فقط رنگش از سفید به شیری یا کرم تغییر می کنه
عکس هم فرصت شد بعدا می ذارم
-----------------------------------------------
از سری کتاب های کلید ها دنبال کلید های رفتار با کودک دوساله بودم که هر جا رفتم تموم شده بود و عوضش دوتا دیگه از این سری رو خریدم "کلیدهای پرورش فرزند شاد " و " کلید های پرورش استعداد در کودک"
الان هروقت وقت داشته باشم که ندارم دارم کودک شاد رو می خونم و گاهی هم نکاتی ازش رو اینجا می نویسم شاید که به درد کسی بخورد کوچولو کوچولو هم می نویسم که وقت خوندنش رو داشته باشید
در ادامه مطلب بخوانید